lonely طومار گنده ی دل miss lone
| ||
|
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر میگیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند!!! ترس از عشق,ترس از زندگی است و آنان که از عشق میگریزند مردگانی بیش نیستند.... بعضی وقتا آدم وجود یه چیزیو تو قلبش حس میکنه... که از همه سنگین تره... که اگه همین حس متقابلا تو قلب یکی دیگه باشه... اون حس واسه ما تبدیل میشه به یه امید بزرگ... میتونه حصار زمانو بشکنه.... و میتونه آدمو تا آخرین مرز های بهشت زمینی ببره... اما اگه اون حس تنها باشه تو قلبمون... و هیچ سیگنالی از قلب های اطراف دریافت نکنه... یا خالص و پاک نباشه واسه ما یه غم بزرگ میشه... یه بار سنگین قلبمون میشه مثل یه قفس... که توش پرنده ای رو زندانی کردیم که مال ما نیس... این به ما یه احساس بد میده... پس در قفستونو باز کنین... تا پرنده پر بکشه و بره... اگه اون خودش برگشت... بدونین که اون مال شما بوده و هست... و شما میتونین با هم شروع کنین زندگی رو که توش دو نفر تو قلب همن... اما اگه برنگشت بدونین که اون مال شما نبوده و نیس... جهان هستی هیچ وقت به ما دروغ نمیگه... بیاین دعا کنیم واسه ی همه ی کسایی که منتظر یه سیگنالن...
دلتنگی های من وقتی به پایان می رسند که بهشت گمشده ام از آسمان فرو بیاید و اتاقم از عطر یاس های سپید پر شود آن روز آنقدر بزرگ می شوم که در این جامه های تنگ زمینی نمی گنجم تو همان بهشت گمشده ای که عطر هزاران یاس سپید را در خودت پنهان داری پس بیا که دلتنگی هایم تمام و لباس هایم تنگ شوند.... پ.ن:نی نی ها...دیکتاتور های امروز جهاااااااااااااااان..... |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |